پشیمان نیستم
اگر از قطره یی
دریایی ساختم بزرگ و باشکوه
و فراموشش کردم تا ابد
نگاه کن به اعظمت خودت
تو دیگر ناچیز نیستی
که بریزی در کام تشنه یی
بیاثر
یا روی خاکی که دانه نمیدهد از تو
تا بجنبی این چنین، آن چنان…
ابر خواهی شد و باران
در بسامد جدا از من
و دوام خواهی آورد در جاری
خدا هم فراموش کرده
جهانی را که میجنبد از خودش
و دوام میآورد بی او